نوشته شده توسط : شاهین ناجا


 



:: بازدید از این مطلب : 547
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 14 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

این تست بسیار ساده و نیاز به زمان زیادی ندارد..................... 
کافیست فقط به تصویر در ادامه مطلب نگاه کنی و باسن دختری را که پشتش به دوربین است را پیدا کنی.

حاضری؟ 
. 
. 
. 
. 
. 
. 
. 
. 
. 

. 

بریم؟ 
. 
. 
. 
. 
. 
. 
دقت کن... 
. 



:: بازدید از این مطلب : 724
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 13 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

 

شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم

اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم

 

گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی

نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی

 

یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود

و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه

ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت

 

ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت

 

شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری

به جان دلبرش افتاده بود-اما-

 

طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد

 

 

ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند

 

شود مرهم

برای دلبرش آندم شفا یابد

 

چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را

بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده

 

و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه

به روی من

 

بدون لحظه ای تردید

............... بقیش ادامه مطلب



:: بازدید از این مطلب : 576
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 13 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

گفتگويی که واقعا روی فرکانس اضطراری کشتيرانی، روی کانال ۱۰۶ سواحل (Finisterra (Galicia ميان اسپانيايی ها و آمرييکایی ها در ۱۶ اکتبر ۱۹۹۷ ضبط شده است .

اسپانيايی ها (با سر و صدای متن ) : A-853 با شما صحبت می کند. لطفا ۱۵ درجه به جنوب بچرخيد تا از تصادف اجتناب کنید. شما داريد مستقيما به طرف ما می آييد .
فاصله ۲۵ گره دريايی .
آمرييکایی ها (با سر و صدای متن ) :ما به شما پيشنهاد می کنيم ۱۵ درجه به شمال بچرخيد تا با ما تصادف نکنيد .

اسپانيايی ها : منفی. تکرار می کنيم ۱۵ درجه به جنوب بچرخيد تا تصادف نکنيد .

آمرييکایی ها (يک صدای ديگر): کاپيتان يک کشتی ايالات متحده آمريکا با شما صحبت می کند. به شما اخطار می کنيم ۱۵ درجه بشمال بچرخيد تا تصادف نشود .

اسپانيایی ها: اين پيشنهاد نه عملی است و نه مقرون به صرفه. به شما پيشنهاد می کنيم ۱۵ درجه به جنوب بچرخيد تا با ما تصادف نکنيد .

آمريکایی ها (با صدای عصبانی): کاپيتان ريچارد جیمس هاوارد، فرمانده ی ناو هواپيمابر يو اس اس لينکلن با شما صحبت می کند .
۲ رزم ناو، ۵ ناو منهدم کننده، ۴ ناوشکن، ۶ زيردريايی و تعداد زيادی کشتی های پشتيبانی ما را اسکورت می کنند. به شما پيشنهاد نمی کنم، به شما دستور می دهم راهتان را ۱۵ درجه به شمال عوض کنيد. در غير اينصورت مجبور هستيم اقدامات لازمی برای تضمين امنيت اين ناو اتخاذ کنيم . لطفا بلافاصله اطاعت کنيد و از سر راه ما کنار رويد !!!

اسپانيایی ها :
خو آن مانوئل سالاس آلکانتارا با شما صحبت می کند. ما دو نفر هستيم و يک سگ، ۲ وعده غذا، ۲ قوطی آبجو و يک قناری که فعلا خوابيده ما را اسکورت می کنند . پشتيبانی ما ايستگاه راديویی زنجيره ی ديال ده لا کورونيا و کانال ۱۰۶ اضطراری دريایی است. ما به هيچ طرفی نمی رويم زيرا ما روی زمين قرار داريم و در ساختمان فانوس دريايی A-853 Finisterra روی سواحل سنگی گاليسيا هستيم و هيچ تصوری هم نداريم که اين چراغ دريايی در کدام سلسله مراتب از چراغ های دريایی اسپانيا قرار دارد .
شما مي توانيد هر اقدامی که به صلاحتان باشد را اتخاذ کنيد و هر غلطی که می خواهيد بکنيد تا
امنيت کشتی کثافتتان را که بزودی روی صخره ها متلاشی می شود تضمين کنيد . بنابراين بازهم اصرار می کنيم و به شما پيشنهاد می کنيم عاقلانه ترين کار را بکنيد و راه خودتان را ۱۵ درجه ی جنوبی تغيير دهيد تا از تصادف اجتناب کنيد.

آمريکایی ها: آها. باشه. گرفتيم. ممنون



:: بازدید از این مطلب : 604
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 12 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا
یک ایرانی داخل بانک در منهتن نیویورک شد و یک بلیط از دستگاه گرفت. وقتی شمارش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری بمبلغ ۵۰۰۰ دلار داره کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی داره… و مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش راکه دقیقا جلوی در بانک پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام آقا موافقت کرد آنهم فقط برای دو هفته کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گرانقیمت را گرفت و ماشین به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد… خلاصه مرد بعد از دو هفته همانطور که قرار بود برگشت ۵۰۰۰ دلار + ۱۵٫۸۶دلار کارمزد وام راپرداخت کرد. کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت “ از اینکه بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم ” و گفت ما چک کردیم و معلوم شد که شما یک مولتی میلیونر هستید ولی فقط من یک سوال برام باقی مانده که با این همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادین که ۵۰۰۰ دلار از ما وام گرفتید؟! ایرونی یه نگاهی به کارشناس بیچاره کرد و گفت: تو فقط به من بگو کجای نیویورک میتونم ماشین ۲۵۰۰۰۰ دلاری رو برای ۲ هفته با اطمینان خاطر و با فقط ۱۵٫۸۶ دلار پارک کنم !

 



:: بازدید از این مطلب : 750
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 11 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا
ر يك پارك زني با يك مرد روي نيمكت نشسته بودند و به كودكاني كه در حال بازي بودند نگاه مي­كردند. زن رو به مرد كرد و گفت پسري كه لباس ورزشي قرمز دارد و از سرسره بالا مي­رود پسر من است . مرد در جواب گفت : چه پسر زيبايي و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسري كه تاب بازي مي­كرد اشاره كرد .

 

مرد نگاهي به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد : سامي وقت رفتن است .

سامي كه دلش نمي­آمد از تاب پايين بيايد با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقيقه . باشه ؟

مرد سرش را تكان داد و قبول كرد . مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند . دقايقي گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : سامي دير مي­شود برويم . ولي سامي باز خواهش كرد 5 دقيقه اين دفعه قول مي­دهم .

مرد لبخند زد و باز قبول كرد . زن رو به مرد كرد و گفت : شما آدم خونسردي هستيد ولي فكر نمي­كنيد پسرتان با اين كارها لوس بشود ؟

مرد جواب داد دو سال پيش يك راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخه­سواري زير گرفت و كشت . من هيچ­گاه براي تام وقت كافي نگذاشته بودم . و هميشه به خاطر اين موضوع غصه مي­خورم . ولي حالا تصميم گرفتم اين اشتباه را در مورد سامي تكرار نكنم . سامي فكر مي­كند كه 5 دقيقه بيش­تر براي بازي كردن وقت دارد ولي حقيقت آن است كه من 5 دقيقه بيشتر وقت مي­دهم تا بازي كردن و شادي او را ببينم . 5 دقيقه­اي كه ديگر هرگز نمي­توانم بودن در كنار تام ِ از دست رفته­ام را تجربه كنم .

 بعضي وقتها آدم قدر داشته­ها رو خيلي دير متوجه مي­شه . 5 دقيقه ، 10 دقيقه ، و حتي يك روز در كنار عزيزان و خانواده ، مي­تونه به خاطره­اي فراموش نشدني تبديل بشه . ما گاهي آنقدر خودمون رو درگير مسا ئل روزمره مي­كنيم كه واقعا ً وقت ، انرژي ، فكر و حتي حوصله براي خانواده و عزيزانمون نداريم . روزها و لحظاتي رو كه ممكنه ديگه امكان بازگردوندنش رو نداريم

ضرر نمي­كنيد اگر براي يك روز شده دست مادر و پدرتون رو بگيريد و به تفريح ببريد . يك روز در كنار خانواده ، يك وعده غذا خوردن در طبيعت ، خوردن چاي كه روي آتيش درست شده باشه و هزار و يك كار لذت بخش ديگه .

قدر عزيزانتون رو بدونيد . هميشه مي­شه دوست پيدا كرد و با اونها خوش گذروند ، اما هميشه نعمت بزرگ يعني پدر و مادر و خواهر و برادر در كنار ما نيست . ممكنه روزي سايه عزيزانمون توي زندگي ما نباشه...



:: بازدید از این مطلب : 615
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 10 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

 ترکها میخواستند یک نفر رو اعدام کنند. بهش می گن: ‌چون تو اینجا غریبه هستی و مهمان ما به حساب میای، ما بهت یک تخفیف میدیم، تو حق داری نوع مرگت رو انتخاب کنی. طرف هم اتاق گاز رو انتخاب میکنه. خلاصه میگیرند میبرنش تو یه اتاقی، طرف نگاه میکنه میبینه اتاقه سقف نداره! می زنه زیر خنده، میگه:هه هه... اتاق گاز ترکها رو ببین!ترکها میگن موقعی که از اون بالا کپسولهای گاز رو انداختیم رو سرت اون موقع خنده یادت میره!!

ترکه شبا يه پارچ آب خالي بالا
سرش ميذاشته و مي خوابيده ازش مي پرسن آخه خنگ چرا اينجوري مي کني؟ ميگه :
خوب يه موقع نصفه شب از خواب پا پيشم مي بينم تشنم نيست .. اونوقت چيکار
کنم؟ 

 

 ترکه باباش ميميره ميخواسته خاکش کنه جو ميگيرتش باراندازش ميکنه.  

پليس ماشين مسافر کشي را که با سرعت در خيابان ميراند ، متوقف کرد و گفت :
هشت تا مسافر داري و با اين سرعت هم ميراني راننده با عجله گفت : آخه اگه
تندتر نرم ، اون سه نفري که توي صندوق عقبند خفه ميشند .
 

 

ترکه خالي ميبنده که 10 بار رفته چين دوستاش بهش ميگن يه خيابون تو چبن اسم ببر ميگه شهيد بروسلي 


تا ترک رفته بودن ايستگاه راه‌آهن، تا ميرسن تو يهو قطار حرکت ميکنه،
اينها هم ميگذارن دنبال قطار حالا ندو کي بدو! خلاصه بعد از هزار بدبختي،
يکيشون ميرسه به قطار و ميپره بالا و دستشو دراز ميکنه دومي رو هم سوار
ميکنه، ولي سومي بندة خدا هرچي ميدوه نميرسه. خلاصه خسته و کوفته برميگرده
تو ايستگاه، يک بابايي بهش ميگه: آقاجان چرا اينقدر خودتونو خسته کرديد؟
قطار بعدي نيم ساعت ديگه حرکت ميکنه، واميستاديد با اون ميرفتيد. ترکه نفس
زنان ميگه: ايلده منم نميدونم! والله من فقط قرار بود برم، اون دوتا
رفيقام اومده بودن بدرقم. 
 

بقیش تو ادامه مطلبه

جون مادرتون نظر بدین ما هم جون بگیریم

 

 


 

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 654
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 9 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

Tehroon-Online.Com 

نطر بدین دیگه

Tehroon-Online.Com 

بقیه ادامه Tehroon-Online.Comمطلب



:: بازدید از این مطلب : 596
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 8 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

.باغبان در را نبند من فرد گلچین نیستم
.من اسیر یک گلم دنبال هر گل نیستم
.

هر که در سینه دلی داشت به دلـداری داد
دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز


نا له پنداشت که در سینه ی ما جا تنگ است
رفت و برگشت سراسیمه که دنیا تنگ است 

یه پیامی میفرستم به امید پیام تو /  نه اینکه بخونیو بگی بی خیال تو

 

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم / با اشک تمام کوچه را تر کردم / دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد / وابستگی ام را به تو باور کردم

 

حلالم کن اگر دوری اگر دورم / اگر با گریه میخندم حلالم کن که مجبورم / نگو عادت کنم بی تو که میدونی نمیتونم / که میدنی نفس هامو به دیدار تو میدونم

 

بوسه ابتکاری است از طبیعت برای زمانی که احساس در کلام نمی گنجد، میبوسمت با عشق

 

یادها فراموش نخواهند شد، حتی به اجبار! و دوستیها ماندنی اند حتی با سکوت

 

من به جرم باوفایی این چنین تنها شدم، چون ندارم همدمی بازیچه ی دلها شدم

 

وقتی بهت گفتم: دلتنگ تو هستم، به شانه ام زدی تا دلتنگیم ر تکانده باشی! به چه دلخوش کرده ای؟ تکاندن برف از شانه ی آدم برفی؟

 

یکی در آرزوی دیدن توست، یکی در حسرت بوییدن توست، ولی من ساده و بی ادعایم، تمام هستی ام خندیدن توست

 

گلهای بهشت سایبانت / یک دسته ستاره ارمغانت / یک باغ از گلهای نرگس / تقدیم وجود مهربانت

 

دستم از دستت جداست / این تمام ماجراست / دلخوشم شاید بیایی / فردا هم روز خداست

 

قاصدک! شعر مرا از بر کن، برو آن گوشه باغ سمت آن نرگس مست و بخوان در گوشش و بگو باور کن، یک نفر یاد تو را هرگز از دل نبرد

 

یادته زیر گنبد کبود / تو بودی و کلی آدمای حسود / تقصیر همون حسوداست که حالا / هستی ما شده یکی بود یکی نبود

بقیه اس ام اس ها در ادامه مطلب



:: بازدید از این مطلب : 638
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 8 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

 

زینب آخر این شبِ تاریک را سر می‌کند / یاد از یاس و شقایق، یا صنوبر می‌کند

این وداعِ آخر و جان دادنِ بانوی عشق / عاقبت وصل حسینش را میّسر می‌کند

وفات بزرگ بانوی کربلا، حضرت زینب کبری سلام الله علیها را تسلیت عرض میکنیم . . .

.

.

.

ای زینب(س)

تو کوه صبر باشی و من نگاهم به بی صبرانی باشد که ادعای اسوه بودن دارند ؟!

تو فرمانبردار امام خویش باشی و من غافل از امام حاضر و حیّ خود باشم ؟

یاری ام کن!

کمکم کن تا تو را الگوی زیستنم بدارم و بدانم

یاری ام کن تا چنان باشم که با امام خویش بودی

.

.

.

چون قافله ی عشق رسیدند زراه / برتربت شاه دین بصد ناله و آه

زینب بسر قبر برادر می گفت / لاحول ولا قوه الا باالله . . .

.

.

.

عشق با زینب تبانی کرده است / رنگ گل را ارغوانی کرده است

هست کیش رهبریت کیش او / صبر زانو می زند در پیش او . . .

.

.

.

سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود / کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود . . .

.

.

.

نظر یادتون نره



:: بازدید از این مطلب : 715
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 8 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

دلم برات تنگ شده بود ،

حالا می فهمم چرا !

مال ِ کشِ شلوارم بود!!



نگاهت همچون باران است و قلبم همچون کویر…

و می دانی که کویر بدون باران زنده است…

پس برو بمیر


سه روش فرشته شدن :

۱٫ ..

۲٫ ..

۳٫ ..

چیه ؟

تو اول ادم شو فرشته شدن پیشکشت



وقتی پیر میشی ، ممکنه موهاتو از دست بدی یا امکان داره

دندون هات خراب بشه و از دست بره ، ولی زیبائیت رو از دست نمیدی

چون آدم چیزی رو که نداره ، هیچوقت از دست نمیده !!!



دوستان خوب مثل طلا و جواهر هستند، به دست آوردنشون سخته، ولی نگه داشتنشون سخت تره…

لطفا در نگهداری من کوشا باشید!


هرکی ارمنی بلده بخونه

( هیراکرس متشون یسراف نزن روز یرایم راشف تدوخ هب یراد یلیخ منکیم ساسحا)

هرکی هم ارمنی بلد نیست از آخر بخونه



:: بازدید از این مطلب : 562
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 7 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

 

اگه یه پروانه نشست رو شونت حتما بکشش.اون بیسلیقه همون بهتر بمیره !
از غضنفر میپرسن نظرت راجع به زلزله چیه ؟
میکه طرح خوبیه ، تکان دهنده ست !
من انسان موفقی هستم
دوست داری بدونی رمز موفقیتم چیه !؟
اینه !
۱۲۳۲۱۳۴۰۳۲۱۴۵۹۱۸۲۶۶۵۱۹۲۳۴۶۰۹۸۷۱۲-۴۰۵
به کسی نگیا !!
امروز روز ارسال اس ام اس به مزخرف‌ترین دوست دنیاست
تو هم مثل من این اس ام اس رو به مزخرف‌ترین دوستت بفرست !
بقیه در ادامه مطلب


:: بازدید از این مطلب : 674
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 7 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا
انواع زن‌ها
 زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می کنند البته بدون بخارش هم بدرد نمی‌خورد.
 زن ها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشک آدم رو در می‌آورد.
 زنها مثل سکوت هستند با کوچکترین حرفی میشکنند.
 زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می کنند.
 زنها مثل تخت خوابگاه هستند نوها و تازه هایشان کمیابند و کهنه هایش هم سرو صدا زیاد می کنند.
 زن ها مثل الکل هستند دیر بجنبی همهشان می پرند.
 زنها مثل عینک دودی هستند با هردودنیا را تیره و تار می بینی.
 زنها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.
 زنها مثل کامپیوتر هستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا.
 زنها مثل کیک خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان می شود اما کمی بعد دل آدم را میزند.
 زنها مثل زیر شلواری هستند مردا با هیچکدامشان جرأت نمی کنند به بازار بروند.
 زنها مثل لاستیک سواری هستند کمتر از چهارتا بیفایده است.
 زنها مثل بچه ها هستند تا وقتی که ساکتند خوبند.

___________________________________________________________________________

انواع مردها
 مردها مثل مخلوط کن هستند در هر خانه یکی از آنها هست ولی نمیدانید به چه درد میخورد
 مردها مثل آگهی بازرگانی هستند حتی یک کلمه از چیزهائی را که میگویند نمیتوان باور کرد
 مردها مثل کامپیوتر هستند. کاربری شان سخت است و هرگز حافظه ای قوی ندارند
 مردها مثل سیمان هستند. وقتی جائی پهنشان میکنی باید با کلنگ آنها را از جا بکنی
 مردها مثل طالع بینی مجلات هستند. همیشه به شما میگویند که چه بکنید و معمولاً اشتباه می گویند.
 مردها مثل جای پارک هستند. خوب هایشان قبلا اشغال شده و آنهائی که باقی مانده اند یا کوچک هستند یا جلوی درب منزل مردم
 مردها مثل پاپ کورن ( ذرت بو داده ) هستند. بامزه هستند ولی جای غذا را نمی گیرند
 مردها مثل باران بهاری هستند . هیچوقت نمیدانید کی می آیند ، چقدر ادامه دارد و کی قطع میشود
 مردها مثل پیکان دست دوم هستند ارزان هستند و غیر قابل اطمینان.
 مردها مثل موز هستند، هرچه پیرتر میشوند وارفته تر میشوند
 مردها مثل نوزاد هستند، در اولین نگاه شیرین و بامزه هستند اما خیلی زود از تمیز کردن و مراقبت از آنها خسته می شوید


:: بازدید از این مطلب : 646
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 5 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

 

 



 


 

ادامشو تو ادامه مطلب ببین

شنبه

 

زنم برای یک هفته به دیدن مادرش رفته و من و پسرم لحظاتی عالی را خواهیم گذراند. یک هفته تنها . عالیه. اول از همه باید یک برنامه هفتگی درست و حسابی تنظیم کنم. اینطوری میدونم که چه ساعتی باید از خواب بیدار بشم و چه مدتی را در رختخواب و چقدر وقت برای پختن غذا توی آشپزخانه صرف میکنم. همه چیز را به خوبی محاسبه کرده ام. وقت برای شستن ظرفها، مرتب کردن خانه و خرید کردن و همه روی کاغذ نوشته شده است. چقدر هم وقت آزاد برایم میماند. چرا زنها آنقدر از دست این کارهای جزیی و ساده شکایت دارند. درحالی که به این راحتی همه را میشود انجام داد . فقط به یک برنامه ریزی صحیح احتیاج است. برای شام هم من و پسرم استیک داریم. پس رومیزی قشنگی پهن کردم و بشقابهای قشنگی چیدم و شمع و یک دسته گل رز روی میز نهادم تا محیطی صمیمانه به وجود آورم. مدتها بود که آنقدر احساس راحتی نکرده بودم.

 

 یکشنبه

باید تغییرات مختصری در برنامه ام بدهم. به پسرم متذکر شدم که هرروز جشن نمیگیرم و لازم هم نیست که آنقدر ظرف کثیف کنیم چون کسی که باید ظرفها را بشوید منم نه او! صبح منوجه شدم که آب پرتقال طبیعی چقدر زحمت دارد چون هربار باید آبمیوه گیری را شست بهتر این است که هر دو روز یکبار آب پرتقال بگیریم که ظرف کمنری بشویم.

 

دوشنبه

 

انگار کارهای خانه بیشتر از آنچه که پیش بینی ..................



:: بازدید از این مطلب : 583
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 1 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

من برای اولین بار بود که به ایران، همچنین  برای اولین بار بود که به نمایشگاه کتاب تهران می آمدم. خیلی ذوق زده شده بودم. چیز هایی که دیدیم خیلی برایم جالب و تازه بود. من هیچ کجای دنیا از این چیز های جالب ندیده بودم.

ایرانی ها برای کتاب و کتاب خوانی خیلی ارزش قائلند، طوریکه در مدت برگزاری نمایشگاه از کودک دو ساله تا پیرمرد نود ساله به نمایشگاه   می آیند و نمایشگاه خیلی خیلی شلوغ است.

ایرانی ها، به  خصوص مسئولان برگزاری نمایشگاه به آثار باستانی و ویرانه  ها خیلی علاقه مند هستند. بطوریکه محل نمایشگاه در مکانیست که بیشتر جاهای آن خرابه و ویرانه است. این کار باعث شده یک حالت نوستالژیک به آدم دست بدهد.

یک نکته  ی خیلی جالب که در مورد ایرانی ها مشاهده کردم این بود که از نظر کتاب خوانی خیلی هم سلیقه و هم  نظرند. چون من می دیدم در بعضی از غرفه ها هیچ کس برای بازدید حضور نداشت ولی بعضی از غرفه  ها مملو از جمعیت بود. فقط  نفهمیدم چرا غرفه  هایی که مسئولش خانم بود این حالت ازدحام را داشت.

ایرانی ها خیلی آدم های اقتصادی هستند که به وقت نیز خیلی اهمیت می دهند. این موضوع را در نمایشگاه کتاب به خوبی می توان مشاهده کرد. چون خیلی از آن ها موقع بازدید وقت را تلف نمی کردند و دریک نگاه کتاب را مطالعه می کردند و در نتیجه آن را نمی خریدند.

ایرانی ها خیلی با محبتند و همدیگر را خیلی دوست دارند، بطوریکه بعضی از آن ها اصلاً کتاب نمی خوانند ولی چون دلشان برای هم تنگ می شود، برای دیدن یکدیگر به نمایشگاه می روند. من این موضوع را از آنجا فهمیدم که بیشتر بازدید کنندگان به جای اینکه به کتاب ها نگاه کنند به مردم نگاه        می کردند. مترجم من می گفت اکثر آن ها  به آدم های باشخصیت بیشتر نگاه می کنند.

ایرانی ها خیلی خونگرم و اجتماعی هستند. آن ها با اینکه همدیگر را نمی شناسند اما خوش و بش و احوالپرسی می کنند. مثلاً من خودم دیدم که چندتا از جوانان ایرانی هنگام بازدید از نمایشگاه به بعضی از بازدید کنندگان می گفتند:" چطوری خوشگله". من خیلی خوشم آمد. در کشور ما اصلاً از این محبت ها خبری نیست. حیف...

یک نکته  ی جالب که در نمایشگاه کتاب دیدم این بود که ایرانی ها بیشتر از اینکه کتاب بخرند، آب معدنی، بستنی و... می خریدند. طوریکه صف بستنی و آب معدنی خیلی شلوغ تر از صف های کتاب بود. این نشان دهنده ی این است که ایرانی ها  توجه ویژه ای به تغذیه و سلامتی دارند.

نحوه ی چیدمان کتاب ها در نمایشگاه خیلی جالب و ابتکاری بود.  مسئولان برگزاری نمایشگاه طوری برنامه ریزی کرده اند که برای پیدا کردن یک کتاب با موضوع خاص، بازدید کننده مجبور است اکثر غرفه  ها را بازدید کند تا پس از ساعت ها بالاخره کتاب مورد نظر خود را پیدا کند. خوبی این روشِ به قول ایرانی ها ، این است که بازدید کننده با کتاب های بیشتری آشنا می شود.

نکته  ی خیلی جالب این بود که بر خلاف ما، مفهوم wc در ایران متفاوت است.  زیرا من موقعی که از فردی سراغ غرفه های کتب فرهنگی را گرفتم، او به من آدرس جایی را داد که روی درش نوشته شده بود wc  و بعد خندید. تازه آن غرفه خیلی هم شلوغ بود که این نشان می دهد مسئولان ایرانی به فرهنگ خیلی اهمیت می دهند.

با این همه توصیفات نمی دانم چرا در پایان نمایشگاه همه در حال ادای احترام به پدر، مادر، خواهر و به خصوص عمه  ی مسئولان هستند. مثلاً من خودم دیدم که یکی از بازدید کننده ها گفت:" این کتاب ها به درد عمه اشان می خورد." فکر کنم منظورش تشکر از عمه  ی مسئول بود. آخیِ... چقدر با محبت.

در پایان بازدید از نمایشگاه کتاب تهران، خیلی خوشحال و هیجان زده بودم ولی این سؤال همیشه در ذهنم بود که با این همه استقبال از نمایشگاه کتاب و ازدحام بیش از حد، چرا آمار ها نشان می دهد که نرخ مطالعه در ایران اینقدر کم است؟  راهنمای ما می گفت:" این آمار ها، مثل خیلی آمار های دیگر غلط است و اصلاً کتاب خوانی در ایران خیلی هم خوب است. اصلاً همه چیز خوب است و کسانی که این آمار ها را می دهند، دشمن ما هستند، فهمیدی؟!"

 



:: بازدید از این مطلب : 630
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 1 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا
1- کساني که به طرف عقربه هاي ساعت امضاء می‌كنند انسان‌های منطقی هستند.

2 -
كسانی كه بر عكس عقربه‌های ساعت امضاء میكنند دير منطق را قبول می‌كنند و بيشتر غير منطقی هستند.

3 -
كسانی كه از خطوط عمودی استفاده میكنند لجاجت و پافشاری در امور دارند.

4 -
كسانی كه از خطوط افقی استفاده میكنند انسان‌های منظّم هستند.

5 -
كسانی كه با فشار امضاء می‌كنند در كودكی سختی كشيده‌اند.

6 -
كسانی كه پيچيده امضاء می‌كنند شكّاك هستند.

7 -
كسانی كه در امضای خود اسم و فاميل می‌نويسند خودشان را در فاميل برتر می دانند.

8 -
كسانی كه در امضای خود فاميل می‌نويسند دارای منزلت هستند.

9 -
كسانی كه اسمشان را می‌نويسند و روی اسمشان خط می‌زنند شخصيت خود را نشناخته‌اند.

10 -
كسانی كه به حالت دايره و بيضی امضاء می‌كنند، كسانی هستند كه میخواهند به قله برسند

اما مهم ترین گروه :

 

11- کسانی که الان دارن روی برگه امضا میکنند خیلی خنگ هستند که یادشون نیست امضا شون چه شکلیه



:: بازدید از این مطلب : 531
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 16 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا
1- به نظر شما ، چرا ۹۹ در صد آقایان از همسرشان می ترسند ؟!
الف ) چون خانوم ها ناخن بلند دارند ولی آقایان ندارند !
ب ) چون خانوم ها کفش پاشنه ۱۵ سانتی دارند ولی آقایان ندارند !
ج ) چون خانوم ها جیغ دلخراش دارند ولی آقایان ندارند !
د ) چون خانوم ها اگر با استفاده از مهمات فوق هم زورشان به شوهرشان نرسد ، فقط کافیست سرشان را از پنجره بیرون کنند و از مردم کمک بخواهند تا ظرف ایکی ثانیه ، 15 مرد قلچماق به طرف شوهرشان حمله ور شوند ، ولی آقایان اگر بمیرند هم کسی به دادشان نمی رسد !


۲- چرا آقایان زمانیکه با همسر خود قصد ورود و یا خروج از دری را دارند ، می گویند خانوم ها مقدمند و اجازه می دهند که اول همسرشان از در عبور کند ؟!
الف ) چون حدس می زنند که پشت در ، یک دره ای ، خندقی ، گودالی ، چیزی باشد !
ب ) چون احتمال می دهند که از لب پنجره بالای در ، یک گلدان سنگی در حال سقوط باشد !
ج ) چون گمان می کنند که پشت در ، یک حیوان درنده و گرسنه باشد !
د ) چون می ترسند که اگر آنها زودتر بروند خانومشان در را پشت سر آنها ببندد و دیگر هم باز نکند !


۳ - شما فکر می کنید که اگر روزی همسر مردی از طبقه شصتم ساختمانی سقوط کند و در طبقه پنجاه و هشتم با دست ، میله ای که از دیوار ساختمان بیرون آمده را بگیرد و در هوا معلق بماند ، این مرد برای نجات همسرش چه اقدامی انجام خواهد داد ؟!
الف ) سریعا با استفاده از اره برقی در صدد جدا نمودن میله از ساختمان بر می آید !
ب ) یک عدد سوسک و یا موش را بر روی دست همسرش می گذارد !
ج ) یک طناب پوسیده را برای بالا کشیدن همسرش به طرف او می اندازد !
د ) با به خطر انداختن جان خودش ، هر طور که شده همسرش را نجات می دهد و سپس اینبار طوری او را هل می دهد که دیگر به هیچ عنوان نتواند دستش را به جایی بند کند !


۴ – چرا معمولا در تصادفات رانندگی ، میزان صدمه ای که به خانوم ها وارد می شود بیشتر از آقایانی است که مشغول رانندگی می باشند ؟!
الف ) چون ۵ دقیقه قبل از وقوع سانحه ، آقا خودش را از خودرو به بیرون پرت کرده است !
ب ) چون قبل از وقوع سانحه ، کمربند ایمنی خانوم دستکاری شده بوده تا عمل نکند !
ج ) چون در اینگونه تصادفات ، راننده حتی الامکان سعی کرده که خودرو اش از سمت راست با خودروی روبرویی برخورد کند !
د ) چون بعد از سانحه مشخص شده که علت تشدید جراحات وارده به خانوم ، مواد محترقه ای بوده که به دلایل نامعلوم توسط فردی ناشناس در زیر صندلی او تعبیه شده بوده تا با کوچکترین ضربه ای منفجر شود

:: بازدید از این مطلب : 692
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 16 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

۱۰مت گرم

۹کرتم

۸شیشتم

۷ترتم

۶شه ی عرقتم

۵چرتم

۴کرتم

۳تارمی

۲ست دارم

۱دنیا 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

سلام،خوبی؟يه سؤاله جنسی داشتم روم نميشه از کسی بپرسم،تنها کسی که ميتونه کمکم کنه تویي، فقط خواهش ميکنم به کسی نگو.

.

.

.

.

جنسه شلوارت چيه؟ 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

تو مثل خورشيد ميموني ميدوني چرا؟

.

.

.

.

.

چون از نگاهه اول معلوم بود که از پشت کوه اومدي

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

دعاي پاس کردن ترم:

الهي ادرکني پاساً ترمي ، به نمرتاً دهي و گاهاً دوازدهي. حفظاً من مشروطي و فلجاً استادي. و لغواً امتحاني

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

عزراييل ميره سراغ تركه. تركه خودش رو ميزنه به مردن!

بقیش تو ادامه مطلب



:: بازدید از این مطلب : 714
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 31 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

شما بعنوان مرد خانواده ، چقدر عيالتان را دوست داريد ؟

الف) به اندازه تعداد سکه هاي مهريه اش
!ب) به اندازه تعداد قطعات جهيزيه اش
!ج) به اندازه تعداد صفر هاي جلوي مبلغ موجودي حساب بانکي اش
!د) به اندازه تمام ستاره هاي آسمان در روز

چه عاملي سبب شد تا شما به خواستگاري عيالتان برويد ؟

الف) جووني کردم
ب) سادگي کردم
ج) گول خوردم
د) من که نرفتم خواستگاري ، اون اومد

 

بقيه ادامه مطلب....



:: بازدید از این مطلب : 700
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 27 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

جك از يک مزرعه‌دار در تکزاس يک الاغ خريد به قيمت ۱۰۰ دلار. قرار شد که مزرعه‌دار الاغ را روز بعد تحويل
 بدهد. اما روز بعد مزرعه‌دار سراغ جك
 آمد و گفت: «متأسفم جوون. خبر بدي برات دارم. الاغه مرد.»
 جك جواب داد: «ايرادي نداره. همون پولم رو پس بده.»
 مزرعه‌دار گفت: «نمي‌شه. آخه همه پول رو خرج کردم..»
جك گفت: «باشه. پس همون الاغ مرده رو بهم بده.»
 مزرعه‌دار گفت: «مي‌خواي باهاش چي کار کني؟»
 جك گفت: «مي‌خوام باهاش قرعه‌کشي برگزار کنم.»
 مزرعه‌دار گفت: «نمي‌شه که يه الاغ مرده رو به قرعه‌کشي گذاشت!»
 جك گفت: «معلومه که مي‌تونم. حالا ببين. فقط به کسي نمي‌گم که الاغ مرده است.»
 يک ماه بعد مزرعه‌دار جك رو ديد و پرسيد: «از اون الاغ مرده چه خبر؟»
 جك گفت: «به قرعه‌کشي گذاشتمش. ۵۰۰ تا بليت ۲ دلاري فروختم و 998 دلار سود کردم.»
 مزرعه‌دار پرسيد: «هيچ کس هم شکايتي نکرد؟»
 جك گفت: «فقط هموني که الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم.»
 هميشه در هر شكستي يك فرصت جهت بهره‌برداري هست



:: بازدید از این مطلب : 694
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 27 فروردين 1389 | نظرات ()