داستان زندگی من قصـه ایست که متن آن وجود توست و پایانش نبود توست !
.....
باران بهانـه بود که تو زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی ..... با من بمان اگرچه باران دیگر نمیبارد ...
.....
دلـم با عشـق تو عاشـق شد , تمام لحظه هایم بهترین شد ولی بی مهریت کار دلم راساخت , دل تنهای من تنهاترین شد !
.....
میان چشـم های بستۀ من و دستهای لرزان تـو !!!! روی طنابی که یک سرش در دست تو بود نبد بازی میکردم !!
....
دیگر احتیاط لازم نیست ! شکستنی ها شکسـت .... هر جور مایلید حمل کنید !
.....
آنجـا ببـر مـرا که شـرابـم نمی بـرد .....
:: بازدید از این مطلب : 1361
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3